يه دست نوشته ✍🏻
وارد مغازه ميشوم و يك سري استكان نعلبكي و قوري سبز رنگ اسباب بازي انتخاب ميكنم .
فروشنده ميگويد: خانم صورتيشو ببريد دخترونه تره .
ميگم : براي پسرم ميخوام ؛ با تعجب به من نگاه ميكنه و ميگه : اگه پسره خب ماشين بگيريد يا جعبه ابزار ، چراغ قوه ياهواپيما ، پسر كه اشپزي نميكنه .
با خودم مرور ميكنم در دنيايي كه زنهايش پا به پاي مرد ها كار ميكنند ، مرد هايش بايد ياد بگيرند خستگي را با چاي از تن همسرشان دراورند. در دنيايي كه زنهايش با مفهوم چك و قسطو وام عجين شده اند ، شرم دارد مردهايش با دستور قرمه سبزي و ته ديگ ماكاروني بيگانه باشند .
من براي فرزندم همسري قدرتمند ارزو ميكنم ، زني كه تنها دغدغه اش نهار ظهر و شام شب نباشد .زني كه تمام لذتش در خريد خلاصه نشود. زني كه سياست را بفهمد ، شعر ببافد ، كتاب بخواند و از دنياي اطرافش بي خبر نباشد .براي انكه پسرم شايسته ي چنان زني باشد بايد ياد بگيرد چايي دارچيني درست كند. ياد بگيرد اشپزي كند .لالايي بخواند ،نوازش كندو جملات عاشقانه بگويد.
و پسرهاي سه ساله ي كوچك من ، استكان سبز رنگ اسباب بازي را به طرفم ميگيرن .نگاهشان ميكنم و ميگوييند : بخور چايي دارچيني پختم ❤️